شعار سال: گویا سیاست رسمی وارد مرحله جدیدی شده است که میتوان آنرا مرحله «پلمب» نامید. «پلمب» بیانگر «مرحله پسا-ایده» است. به نظر میرسد که در اینجا جامعه از ایده گذر کرده و به فاز کُنش رسیده است.
فردین علیخواه عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان در یادداشتی نوشت:
سیاست رسمی: از توقیف تا پلمب
چند روزی است که درباره دو کلمه «توقیف» و «پلمب» تأمل میکنم. در روزهای اخیر اینجا، آنجا و همه جا کلمه پلمب به چشم میخورد. ظاهرا هم اکنون پلمب آسانترین راه حاکمیت برای حل مسائل جامعه شده است. البته با غیبت پژوهشگران اجتماعی و فرهنگی و متخصصان امر، انتظاری هم جز این نمیرود. در فرهنگ فارسی معین درباره کلمۀ پلمب آمده است: قطعۀ سرب یا موم آب شدهای که برای جلوگیری از دستکاری و سواستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود: مهر و موم. مجازا به معنی تعطیل کردن و بستن جایی است.
من فکر میکنم در عرصه فرهنگ و زندگی، حیات سیاست رسمی را، به ویژه پس از جنگ، میتوان به دو دوره «توقیف» و «پلمب» تقسیم کرد. این دو کلمه از نظر تاریخی بسیار با اهمیت و نمادین اند. چه مبنای تحلیل مان حاکمیت باشد و چه جامعۀ ایرانی، این دو مرحله به لحاظ ماهیت و ویژگی، تفاوتهای آشکاری با هم دارند که نیازمند بررسیهای جامعه شناختی بیشتر است.
کلمه «توقیف» در سالهای پس ازهزار و سیصد و هفتاد و شش، یعنی روی کار آمدن دولت اصلاحات محمد خاتمی در رسانهها بسیار دیده یا شنیده میشد. در آن دوره، شماری از کتاب ها، مجلات و فیلمها توقیف شدند. ولی «توقیف» غالبا متوجه روزنامهها بود. در آن زمان برخی از مفسران از توقیف فلهای مطبوعات گفتند و نوشتند. سیاست «توقیف درمانی» در اصل متوجه اندیشه و تحلیل بود، متوجه ایدههای جدیدی بود که در دل جامعهای جریان داشت که اراده کرده بود حیات تازهای پیدا کند. جامعهای که شور و امید در جای جای آن موج میزد. رسانههایی که محتوا تولید میکردند هدف اصلی سیاست «توقیف درمانی» قرار گرفتند. رسانههایی نظیر کتاب، مجله و فیلم، که برای جامعه تشنۀ شکوفایی محتوا تولید میکردند. با این همه مطبوعات هدف اول و اصلی «توقیف» قرار گرفتند.
حالا اما، گویا سیاست رسمی وارد مرحله جدیدی شده است که میتوان آنرا مرحله «پلمب» نامید. «پلمب» بیانگر «مرحله پسا-ایده» است. به نظر میرسد که در اینجا جامعه از ایده گذر کرده و به فاز کُنش رسیده است. مکانی که در آن رقصیده میشود پلمب میشود. مکانی که در آن موسیقی زنده پخش میشود پلمب میشود، مکانی که در آن زنان حجاب رسمی را ندارند پلمب میشود؛ و همچنان پلمب میشوند و این سیاست ادامه دارد.
با توجه به اینکه اغلب صاحبان مطبوعات در ایران پیوندی با حاکمیت داشته و دارند، سیاست «توقیف درمانی» غالبا در سطح قدرت و در سطح بازیگران میدان سیاست جریان داشت، ولی پلمب نشانگر ارتباط و تماس مستقیم حاکمیت با خود زندگی روزمره است. حالا دیگر واسطهها حذف شده اند و کنش و واکنش بین حاکمیت و مردم به شکلی مستقیم و بی واسطه جریان دارد. به همین دلیل است که بسیاری از جامعه شناسان معتقدند که آنچه در ماههای گذشته در ایران جریان دارد، موضوع «زندگی» است. در سیاست پلمب درمانی نه یک مکان یا یک مغازه یا یک مرکز خرید، بلکه جریان زندگی و در برداشتی دیگر، زیست جهان پلمب میشود.
من فکر میکنم این دو کلمه در حیات تاریخی معاصر ایران بسیار اهمیت دارند. جامعه ایرانی وارد کُنش شده است. واسطههای بین حاکمیت و مردم که در یکی دو دهه قبل حضور داشتند، حذف شده اند. ایدهها اهمیت خود را از دست داده اند و حالا کتابها یا متنهایی بیشتر خوانده میشود که راههایی برای کنش را نشان دهند.
از خودم میپرسم حاکمیت پس از پلمب درمانی چه سیاستی را در پیش خواهد گرفت؟ گمان جامعه شناختی من آن است که اگر اتفاق مفتضحانهای نظیر آنچه در فروشگاه ماست فروشی شاندیز مشهد رخ داد تکرار شود، جامعه عصبانی، ناکام و محبت ندیدۀ ایران شرایط را برای حاکمیت بسیار سخت خواهد کرد، چون جامعه به مرحله کنش رسیده است.
جامعه ایران به خوبی تفاوت بین امید و امید واهی را دریافته است. البته شرایط زمانی سختتر و بغرنجتر میشود که حاکمیت نیز تصور کند نرمش، تجربهای پیش از مرگ است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت دیار میرزا، تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۴۰۲، کدخبر: 770226، diyarmirza.ir