شعارسال: شبهای گذشته برنامهای بنام حسینیه معلی از شبکه سوم تلویزیون پخش شد که پدر و مادر یک مفقودالاثر میهمانش بودند. در میانه به پدر و مادر پیری که میهمان برنامه بودند، به یکباره پیکری نشان داده و گفته شد که پیکر فرزند شهید آنهاست. آنچه در آن دقایق بر آن پدر و مادر پیر و خستهدل گذشت تا برنامهسازان (به هر قیمتی حتی بردن یک پیرمرد و پیرزن تا آستانه مرگ) موفق به بالا بردن دوز سوز و گداز شوند، دلیل نوشتن این یادداشت است؛ یادداشتی که احتمالا برخی از خواندن آن برنجند، اما ایرادی ندارد. حقیقت آن است که قصدم از یادداشت همین است تا نه تنها زشتی، بلکه جنایتی که اتفاق افتاد را تشریح کنم.
ابتدا مجبورم برای شروع، یک روایت تلخ خانوادگی را تعریف کنم. پدر بزرگم (پدر ِ مادرم) سه پسر داشت؛ به ترتیب سن عباسعلی، علیاکبر و مصطفی جم. عباسعلی ارتشی و تکاور بود و اوایل جنگ در کردستان شهید شد. علیاکبر پاسدار بود که تازه ازدواج کرده بود و دو فرزند داشت، به همراه برادر کوچکترش مصطفی که بسیجی بود هر دو در عملیات کربلای پنج حضور داشتند؛ علیاکبر آنجا شهید میشود، اما تا سالها هیچ خبری از مصطفی شنیده نشد. برخی گفتند در همان عملیات به همراه برادرش شهید شده و برخی دیگر میگفتند مجروح شده و در اسارت است. همه پسرهای پدربزرگ و مادربزرگم شهید و مفقود بودند و تنها دلخوشیشان دخترانشان بود.
آن زمان، امام خمینی به دخترها توصیه کرده بودند که جهاد کنند و با فرزندان این آب و خاک که در جنگ مجروح شده بودند ازدواج کنند تا جانبازان گوشهگیر و افسرده و فراموش نشوند. یکی از دخترها (مادرم) به مسجد محل میرود و درخواست میکند اگر جانبازی قصد ازدواج داشته باشد را به او معرفی کنند تا با او ازدواج کند.
از طریق یکی از بستگان (خاله مادرم)، که خود مادر دو شهید بود با یک جانباز نابینا از دو چشم آشنا میشود؛ (پدرم) جوانی که تصادفا همرزم و هممحلی سه برادر مادر ما بود، سالها بعد به دلیل عدم بینایی و گم کردن مسیر تردد از ارتفاع زیاد سقوط میکند و شهید میشود.
وقتی به پدر بزرگم خبر دادند یک جانباز میخواهد به خواستگاری دخترش بیاید، بسیار عصبانی میشود و مخالفت میکند. او معتقد بود دو فرزند شهید و یک مفقودالاثر دارد و دیگر توان این را ندارد که یک جانباز هم به خانوادهاش اضافه شود؛ با اینحال از پس دخترش برنیامد. برای اینکه داماد هم منصرف شود، شرط گذاشت که هیچ جهیزیهای نمیدهد. این هم فایده نکرد و بلاخره وصلت انجام شد و حالا این خانواده دو شهید، یک مفقود الاثر و یک جانباز نابینا از دو چشم داشت.
سالها از این وصلت گذشت، اما همچنان خبری از برادر سوم، یعنی مصطفی نبود! پدربزرگ، پدر و بستگانم همیشه پیگیر مصطفی بودند و مرتب لیست اسرای آزاد شده را چک میکردند یا از طریق معراج شهدا، پیگیر پیکر تفحصشدهها بودند.
سرانجام روز واقعه رسید؛ خبر آمد جسدی پیدا شده است؛ البته خبری از جسد نبود. آن زمان تکنولوژی تست دیانای نبود و چند تکه استخوان آورده بودند و گفتند پیکر مصطفی جم است، زیرا پلاک او کنار استخوانها بوده است.
تمام خانواده جمع شدند که خبر را به پدربزرگ بدهند. وقتی شنید از شدت عصبانیت شیشههای خانه را با عصا شکست! هنوز باور نمیکرد؛ چند دهه به امید بازگشت فرزندش زنده بود. نمیتوانست بپذیرد این دو تکه استخوان، همان فرزند کوچکش مصطفی است. خیلی زمان میخواست تا چنین واقعیتی را بپذیرد. سالها انتظار، او را برای اتفاق دیگری آماده کرده بود، نه دیدن چند تکه استخوانهایی که لای یک پارچه سفید پیچیده بودند.
یکی دو روز بعد مراسم باشکوهی برای مصطفی برگزار شد. پدر بزرگ در مراسم هیچ نگفت. ناراحت بود. مفهوم زنده ماندنش را از دست داده بود، اما نه سخنی گفت نه گریه کرد نه بیتابی. مدتی بعد هم دق کرد و تمام شد!
تا وقتی زنده بود، یکبار نشنیدیم بگوید جنگ نعمت است. از جنگ متنفر بود؛ سه پسر و سرنوشت یک دخترش را برای جنگ داده بود. از اینکه دو نوهاش (فرزندان علیاکبر) بدون پدر بزرگ میشدند، دلگیر بود؛ از اینکه دامادش حتی نمیتواند فرزندانش را ببینید، غمزده بود و آخر هم با تمام چیزهایی که دنیا از او گرفته بود، از دنیا رفت و تنها دلخوشیاش را هم چند تکه استخوان از او گرفت.
این روایت را بگذارید کنار روایت پدر و مادری که تنها دلخوشی و امید زنده ماندنشان، خبری است که شاید از فرزندشان بیاید. صداوسیما، اما در برنامهای شرمآور، شرم آور و باز شرمآور، با وارونه نشان دادن زندگی خانواده شهدا و برای سوءاستفاده از احساسات پاک آنها، پدر و مادر را به استودیوی تلویزیون آورده و جسدی را به دست شان میدهد!
برای درآوردن اشک و آه مخاطب، پدر و مادری را که یک عمر منتظر فرزندشان بودند را در یک برنامه زنده زجرکش کردند تا سکانس جانسوز خوب از آب در بیاید! و بعد هم دردناکترین کلمات را به اسم روضه برای آنها خواندند تا شکسته شدن مادر و پدر را به رخ بیننده بکشانند؛ بی آنکه حتی ذرهای به پدر و مادر شهید رحم کنند، حال او را بفهمند و حریم خصوصی آنها را رعایت کنند!
واقعا اوف بر شما! اوف بر صداوسیما که دیگر پیش مردم نه عزت دارد، نه ابرو. از یک پیرمرد و پیرزن سو استفاده کردید تا به اهداف خود برسید. نه سن و سال آنها برایتان مهم بود، نه شرایط روحی آنها و نه شاید شرایط بیماری آنها. تو گویی عمدا میخواستند این دو جوری زجر بکشند که به خیال خودشان خوب اشک مخاطب را در بیاورند. اگر اتفاقی برای آنها میافتاد میگفتند پدر و مادر شهید در شب عاشورا پیش فرزند شهیدشان رفتند!
شرما بر شما! شرم بر افکار شما که اینگونه بیرحمانه از احساسات پاک دو فرشتهای که چهار دهه منتظر یک خبر بودند سوءاستفاده کردید. لحظه دیدن جنازه هیچ پسری برای پدرش زیبا نیست. دیدن تکه استخوانهای هیچ فرزندی برای مادرش راحت نیست. آنها نیاز به خلوت داشتند تا ابتدا بپذیرند، احساسات واقعی خود را بدون ترس از دیده شدن و یا قضاوت شدن بروز دهند و با خود بگریند، یا شاید داد بزنند، یا شاید سکوت کنند، یا شاید... نه اینکه مقابل چشم میلیونها نفر آنها را زجرکش کنند و به حریم نجیبانهشان تجاوز کنند.
شرم برشما! شرم بر شما! شرم بر شما!
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت رویداد24، تاریخ انتشار: 7مرداد1402، کدخبر: 344416، www.rouydad24.ir
طبیعیست پخش چنین برنامههایی که باعث آشتی مخاطبین با صداوسیما شده و اثرات جدی فرهنگی در بدنه عمومی کشور گذاشته است، باعث عصبانیت آنهایی شده که چشم دیدن امیدواری و شادی و پیوند مردم با انقلاب اسلامی را ندارند و حملات بیرحمانه و غیر منصفانه از سوی آنان دور از انتظار نیست.
اما در این میانه برخی دلسوزان جامعه مذهبی نیز از سر خیرخواهی انتقاداتی را روانه این برنامه پرمخاطب کردهاند که بنظر میرسد خروجیاش فشار بسیاری بر مدیران سازمان وارد خواهد کرد که دیگر جرئت و جسارت ساخت چنین برنامههایی نداشته باشند.
در سابق هم بارها مشاهده شده که تحول در فرم و محتوا در برنامههای صداوسیما با چه هجمههایی از سمت افراد متحجر روبرو شده و تماسهای مکرر برخی آقایان در نقد این تحولات که از الزامات کار رسانهای اثرگذار است، صداوسیما را خصوصا در حوزه برنامههای معارفی برای سالها کاملا محافظهکار کرده بود.
قطعا بیان انتقادات و حتی تشکیل میزگردهایی جهت نقد و بررسی تخصصی این تجربههای نو در دانشگاههایی مثل دانشگاه صداوسیما، به بالندگی آنها کمک شایانی خواهد کرد ولی باید مراقب بود که بیان نسنجیده برخی انتقادات مسیر اصلاح را میبندد و مهمترین ثمرهاش ترس و محافظهکاری هرچه بیشتر مدیران سازمان خواهد شد.
شاید تنها مصداق این مفهوم در چهار دهه گذشته شخص حجتالاسلام قرائتی باشد، فارغ از یک برنامه خاص که سلوک و منش و نوع خطابههای شخصیش کاملا مصداقی از این مفهوم است.
در دورهی جدید، «معلی» به عنوان پرمخاطبترین برنامه مذهبی تاریخ تلویزیون به گواه آمار مرکز افکارسنجی در دوره مدیریت اخیر تلاش شد تا الگویی برای این مفهوم ارائه شود و پاسخی برای این سوال یافت شود که؛ آیا در بستر یک برنامه کاملا مذهبی میتوان به مصداقی واقعا از سرگرمی و خنده حلال رسید؟
طبعا نگه داشتن «معلی» در قالب کاملا محرمی با فرمی امتحان پسداده برای شبکه و سازندگان آن مسیر کمریسک و بیخطری بود، ولی فرم جدید مسیری است که برای رسیدن به تلویزیون مطلوب انقلاب اسلامی باید طی کرد. با پذیرفتن اینکه در مفاهیم رسیدن به اتفاق نظر سخت نیست، اما در مصادیق همواره اختلاف نظر و سلیقه بسیار است.
در تفکر «معلی»، هئیت صرفا جایی برای عزاداری نیست. هیئت نهادی اجتماعی است که باید در طول سال و در مناسبتهای مختلف کارکرد داشته باشد آن هم با محوریت خانواده. پس هیئت باید برای زن و مرد، دختر و پسر، از نسلهای مختلف همواره «جذاب» باشد و در ایام مختلف پاسخگوی نیاز آنها.
هیئت هم دارای کارکردی تربیتی برای کودکان و نوجوانان است، هم میتواند وحدتبخش اقوام مختلف باشد، هم در معضلات و گرفتاریهای اجتماعی گرهگشا باشد و هم طبق کارکرد سنتیش محلی برای عزاداری و تعظیم شعائر باشد.
"معلی» باید در محتوا به این تفکر و مسیر پایبند باشد و در اجرا و ساختار نیز به قواعد در یک برنامهی پرمخاطب تلویزیونی بیتوجه نباشد. در عین حال «معلی» سعی میکند برخلاف تصویر کلیشه شده که سالها دشمنان از مذهبیها به عنوان قشری خشک، دگم و عبوس ساخته است، تصویری واقعی از آنها ارائه دهد و چهرههای حاضر در برنامه حتی برای مخاطب عام نیز همدلیبرانگیز و دوستداشتنی باشند.
بنابراین رسیدن به تمامی این اهداف معادلهی پیچیدهای است که پیش از این اساسا تجربهی مشابهی از آن وجود نداشته و برای اولینبار است که در حال آزموده شدن بوده و خط شکن است. انشاءالله آغازگر یک مسیر جدید در برنامه سازی مذهبی باشد.
طبیعتا همه حق اظهار نظر دارند ولی با سنگاندازی و انتقادات نابجا هم نباید جرئت ریسک را از مدیران و برنامهسازان که همه برآمده از همان هیئت به معنای سنتی آن هستند، گرفت و مسیر درست ایجاد شده را مسدود کرد که صد البته تحلیل و برداشت عموم مردم که از معلی استقبال کردهاند هم تایید همین مسیر است.